یه روزهایی فکر میکردم تنهایی میتونه یک شانس باشه برای هر آدمی، در مرحلهای از زندگیش که بتونه قابلیت و تواناییهای خودش رو بشناسه و با اتکا به اون پا پیش بگذاره و مشکلات و سختیهای سر راهش
رو برداره و بعدها بشه سرمایه و تجربه زندگیش.
حالا خیلی روزهاست که دارم فکر میکنم تنهایی، یک اتفاق بد و ناخوشایند در زندگی هر کسی میتونه باشه که بهترین فرصتها و تجربههای زندگی رو میتونه ازش بگیره و روزهایی رو پیش روش قرار بده که
ممکنه هر کسی، توان و روحیه مقابله باهاش رو نداشته باشه و هر آن از زندگی ببره.
اگر از زندگی هم نبره، همین فکر کشنده که پایانی رو نمیتونه برای تمام شدنش تجسم
کنه، میتونه اندک انرژی و امیدش به آینده رو حتمن به تحلیل ببره و ازش چیزی
باقی نمونه جز یک جسم رنجور، کم طاقت، زود رنج و فرسوده.
تنهایی یعنی اینکه تو سختترین
لحظهها، هیشکی رو نداری که رو کنی بهش و بگی فقط چند ثانیه تو فکر کن. این تو باش
که تصمیم میگیری. این تو باش که برای چند لحظه، بار این غم و سختی رو به دوش بکش. بهش بگی خسته شدمٰ. این بار من خشت میذارمٰ تو سیمان. تنهایی یعنی به دوش کشیدن صلیبوار همه ثانیهها و لحظههای زندگیت، بدون لحظهای مکث و توقف. بدون تزریق و تشویق اندکی امید از سوی ناظران و با انگشت نشان دادن
خط پایان و صدایی که پشت سر بگه: برو، تو داری میرسی.
زندگی آدمهای تنها، هیچ وقت موضوع
خوبی برای داستان یک کتاب هم نبوده، چه رسد به الگو و نمادی برای سبکی از زندگی. آدمهای تنها، سوژههای مورد ترحمی هستند از نگاه بخش بزرگی از اجتماع برای راز شناسی،
درس آموختن و عبرت آموزی که "بیائید تنها نمانیم".
اما همچنان آن آدم ِ تنهاست، با
فانوسی در دست در دل سیاهی شب، که کورسوی امید و روزنه روشنی را میجوید.
مارکز می گه: فرق بزرگيست ميان كسى كه تنها مانده و كسى كه تنهايى را انتخاب كرده است. نمی دونم من و تو جزء کدوم دسته ایم؟
پاسخحذفوالا من تا حدود خیلی زیادی خودم انتخاب کردم تنهایی رو، هرچند ابتدای کار تحمیل شد و در ادامه بهش خو گرفتم و حالا دوست ندارم خیلی راحت از دستش بدم! ولی شما رو نمی دونم! :)
حذفآدم کمی که پا به سن می ذاره، تنهایی جاشو به ترسی عمیق می ده.
پاسخحذفکاملا درسته
حذف